سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابراهیم در آتش

ارسال  شده توسط  میلاد در 89/10/9 10:36 صبح


در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرون زمان
ایستاده ایم
با دشنه ی تلخی
در گُرده های مان.
هیچ کس
با هیچ کس
سخن نمی گوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مرده گان خویش
نظر می بندیم
با طرح خنده ئی،
و نوبت خود را انتظار می کشیم
بی هیچ
خنده ئی!



ابراهیم در آتش

ارسال  شده توسط  میلاد در 89/10/9 10:36 صبح

واپسین تیر ترکش، آن چنان که می گویند.
من کلام آخرین را
بر زبان جاری کردم
هم چون خون بی منطق قربانی
بر مذبح
یا ه مچون خون سیاوش
(خون هر روز آفتابی که هنوز برنیامده است
که هنوز دیری به طلوع اش مانده است
یا که خود هرگز برنیاید.)
هم چون تعهدی جوشان
کلام آخرین را
بر زبان
جاری کردم
و ایستادم
تا طنی ناش
با باد
پرت افتاده ترین قلعه ی خاک را
بگشاید.
?
اسم اعظم
(آن چنان
که حافظ گفت)
و کلام آخر
(آن چنان
که من می گویم.)
هم چون واپسین نفس بره ئی معصوم
بر سنگ بی عطوفت قربان گاه جاری شد
و بوی خون
بی قرار
در باد
گذشت.



الفبای درد

ارسال  شده توسط  میلاد در 89/10/9 10:35 صبح


الفبای درد از لبم می تراود


نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد


سه حرف است مضمون سی پاره ی دل


الف ، لام ، میم. از لبم می تراود


چنان گرم هذیان عشقم که آتش


به جای عرق از تبم می تراود


ز دل بر لبم تا دعایی بر آید


اجابت ز هر یاربم می تراود


ز دین ریا بی نیازم ، بنازم


به کفری که از مذهبم می تراود


 


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >