زاده شدن


برنیزهء تاریک


همچون  میلادِ گشادهء زخمی

.

سِفْرِ یگانهء فرصت را


سراسر


در سلسله پیمودن



برشعلهء خویش


سوختن


تاجرقهء واپسین،


برشعلهء حرمتی


که درخاکِ راهش



 یافته اند



بردگان

 

این چنین اند.


این چنین سرخ و لوند


برخار بوتهء خون


 شکفتن


وینچنین گردن فراز


برتازیانه زارِ تحقیر


 گذشتن



وراه را تاغایتِ نفرت



 بریدن.-


آه ،‌ازکه سخن می گویم؟


ما


بی چرا زندگانیم


آنان به چرا مرگِ‌ خود آگاه هان اند.