گشت
غمناک دل و جان عقاب


چو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید


آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد


ره سوی کشور دیگر گیرد


خواست تا چاره ناچار کند


دارویی جوید و در کار کند